صبازر: سید شهیدان اهل قلم با یادگاریهای خود، از روایت فتح تا دست نوشتههایش،خط اصیل انقلاب فرهنگی را پیش روی ما گذاشته است؛ خطی که از آغازین روزهایپیروزی انقلاب اسلامی، برخی به دنبال منحرف کردن آن بودند و هم اکنون نیزآن را پیگیری میکنند.
به مناسبت ۲۰ فروردین، سالروز شهادت سیدرتضی آوینی، نامه اعتراضی او درسال ۷۰ خطاب به وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی وقت یعنی سیدمحمد خاتمی رابازخوانی میکنیم تا مشخص شود چه کسانی تلاش داشتند تا بعد از رحلت امام(ره) زمینه را برای انحراف فرهنگی انقلاب فراهم کنند.
در نامه آقا مرتضی آمده است:
«وزیر فرهنگ و ارشاد در نشستی که به دعوت انجمن اسلامی دانشگاه تهران انجام گرفته بود سخنانی ایراد کرد که سخت قابل تأمل است.*
قبل از هر چیز آنچه که تحسین ما را برانگیخت صراحت لهجه و صداقتی بودکه در گفتار ایشان وجود داشت. در روزگارانی که همه به مصلحت اندیشی و حزمو احتیاط و ملاحظه کاری گراییدهاند، این صراحت بسیار پربُهاست و بهاعتقاد ما، اگر دیگران نیز بتوانند با پرهیز از ریا و عُجب و دورویی وسیاست بازی، با همین صراحت نظرات خود را ابراز دارند، فضایی سالم برایتضارب آرا و دستیابی به حق ایجاد خواهد شد. تصورات ما از یکدیگر هنگامیدرست است که ما دور از حیله بازی و نقاب سازی منویات خود را بیان کنیم ومصلحت اندیشیهای ریاکارانه ما را از ابراز اعتقادات خویش منع نکند.
وزیرارشاد اسلامی در این سخنان آن همه صداقت دارد که در جایی میگوید:«ما معتقد نیستیم که هر چه در جمهوری اسلامی میشود خوب است. گاهی اشتباهمیکنیم. اول فکر میکنیم خوب است، بعد میبینیم بد است و با آن برخوردمیکنیم.»
... واین صداقت شرط پذیرش حق است. مناظره و مباحثه فکری هنگامی به حقخواهد رسید که طرفین برای خود امکان اشتباه قائل شوند و خود راحقّ مطلقنینگارند. مقدماتی که وزیر محترم ارشاد برای سخنان خویش چیده است نیزبسیار داهیانه و تحسین برانگیز است و ما به خود اجازه میدهیم که برقسمتهایی از سخنان ایشان تأکید ورزیم و در حاشیه آنها به بحث بپردازیم.ایشان در همان آغاز در جهت «شناخت عالمانه واقعیتها» میگوید: «انقلابما با آنچه در دنیا میگذرد در بنیاد فکری و اهداف در تضاد است و اصولاًهر انقلابی با وضع موجود به مخالفت بر میخیزد.»
و اما در عـین حال، ایشان از غـــرب و یا به قول ایشان «جهان رقیب ما» غفلت نکردهاند و گفتهاند:
«ما نباید از یاد ببریم که جهان رقیب ما از یک نظام نظری و سیاسی جاافتاده و پرسابقه برخوردار است. دنیای امروز – غرب فکری – دارای اندیشهاست، قرن هاست که شکل گرفته است، مبانی آن فرموله شده است، از جهات مختلفتوسط صدها دانشمند بیان شده است، تجربیات مختلفی را پشت سر گذاشته است،خود را با واقعیت محک زده است و اصلاح کرده است و نحلههای فکری مختلفسمبل آن است. مسئله مهم این است که این نظام ارزشی، فکری و سیاسی باتمایلات اولیه بشر سازگار است؛ خود به خود طبع اولیه مدافع و خواستار ایننظام است. مبانی نظام امروز بر آزادی است؛ بخصوص با شکست تفکر سوسیالیستیاین آزادی بیشتر مورد خواست است. آزادی از دیدگاه آنها یعنی رهایی از همهموانع برای انجام دادن هر آنچه که انسان تمایل به آن دارد و حدود اینآزادی، آزادی دیگران است.»
تمایلات پیش پا افتاده در غرب پاسخ داده میشوند
سازگاری نظام فکری، سیاسی و ارزشی غرب با تمایلات اولیه بشر حقیقی استکه هرگز نباید مورد غفلت قرار گیرد و همان طور که حجت الاسلام خاتمیفرمودهاند، طبع اولیه بشر خود به خود خواستار این نظام است. به اعتقاد مالفظ «بدویت» بیشتر مناسب این مقام است، تا آنجا که امروزه صورت مصطلحیافته. انسان هر چه بیشتر از بدویت به سوی تعالی روحانی که غایت خلقت اوستپیش رود، از تمایلات طبع اولیه خویش بیشتر فاصله خواهد گرفت و بنابراین،این «آزادی» به آن صورتی که در دنیای امروز تفسیر میشود هرگز مطلوب انسانمؤمن متعالی نیست. این آزادی، که در ادامه این گفتار وزیر ارشاد آن رامعناکرده است، مطلوب انسانهای بدوی است و بدویت به این معنا در مقابل تمدنقرار ندارد. بشر امروز بدویت را مثابه متضادی برای مفهوم تمدن میشناسد ولذا از این سخنان سخت در حیرت فرو خواهد شد. و اما بدویت – آن سان که موردنظر ماست – نه در متضادّ تمدن بلکه متضاد تعالی روحانی است. تعالی روحانیغایت دین و وحی است و بنابراین، تمدن غرب از آن لحاظ که بشر را ازدین ودینداری دور کرده، او را بیش از پیش به سوی بدویت و جهالت ادوار جاهلیترانده است.
اما این روزگار، از سویی دیگر، روزگار استحاله ظاهر و باطن تمدنهایمتفاوت باستانی در باطن تمدن غرب است. در همه جای کره زمین حیات افراد بشرصورت واحدی دارد و ارتباطات بین المللی، خواه ناخواه، تفکر غرب را ازطریق یک شبکه واحد در سراسر دنیا پراکنده است. تفکر غرب و ارزشهای آنبرای مردم سراسر کره زمین به صورت امر متعارفی در آمده است و اصلاً فرصت وقدرت آنکه خود را از سیطره این امر متعارف خارج کنند و آن را مورد ارزیابیقرار دهند ندارند. در داخل کشور ما نیز بسیارند کسانی که مسیطَر این امرمتعارف هستند و از همان نظر گاهی که عرف جامعه غربی و غرب زده است، بهما و اعمال و سیاستهای ما مینگرند؛ و متأسفانه نشریات و رسانههای مابیشتر در دست اینهاست.
چه باید کرد؟ مسلّماً در شرایطی اینچنین که همه سیاستهای نظام اسلامیبا عرف بدویت و جاهلیت جامعه غرب سنجیده میشود هرگز نمیتوان غایات الهیاسلام و صورت مطلوب آن را یکباره، بدون در نظر داشتن خواست همه اقشارجامعه، بر آن حاکمیت بخشید. این همان علتی است که در آغاز پیروزیانقلاب، آنان را که امیال خود را منافی با دین و دینداری مییافتند ازکشور تاراند. نکتهای که آقای خاتمی ما را به آن تذکر دادهاند این است کهاین امیال در نظام ارزشی تفکر غرب، که اکنون بر سراسر دنیا سیطره یافته،چیزی خلاف عرف نیست.
روایتی از آزادی در جوامع غربی
در غرب نوشیدن مایع تندی که عقل را زائل میکند و اختیار را از کفانسان باز میگیرد عملی خلاف عرف نیست؛ قمار، زنا، همجنس بازی، جلوهفروشی، عُجب، کبر، تسلیم در برابر عادات، بندگی غیر، بندگی نفس... و حتیخود کشی امری خلاف عرف نیست. آنها حتی وسایلی ساختهاند که با آن میتواندر کمال سهولت و در عین احساس لذت از شرّ زندگی خلاص شد! در آنجا – و بهتبع آن در جوامع غرب زده – نوشتن و خواندن کتابهایی که در آن انواع واقسام این امور متعارف (!) انجام میشود مجاز و حتی ممدوح است، و اصلاًبشر دغدغهای جز این ندارد که اوقات فراغت خود را مستغرَق در لذات گوناگونسپری کند و در ساعات کار نیز فقط برای تأمین حوایج اوقات فراغت خویش مثلسگ جان بکند. در آنجا این پارادوکس که به نظر ما ابلهانه میآید امریکاملاً متعارف است. در غرب – و به تبع آن در جوامع غرب زده – ساختنفیلمهایی که در آن خلاف عرف عمل نمیشود کاملاً مجاز است، یعنی مثلاً یکزن شوهردار به مردی دیگر دل میبازد و این کار سه نوبت تکرار میشود و حتیدر نوبت سوم نیز به کامیابی نمیانجامد.
آقای خاتمی گفته است: «آزادی از دیدگاه آنان یعنی رهایی از همه موانعبرای انجام دادن هر آنچه که انسان – طبع اولیه انسان – تمایل به آن دارد وحدود این آزادی، آزادی دیگران است.» و در برابر این مفهوم آزادی، تصویریاز دشواری حیات دینی ترسیم میکند و میگوید: «نظامی که ما عرضه میکنیماز طریق جهاد و ریاضت کسب میشود. کسب تقوا کار بسیار مشکلی است. هدفزندگی غربیها رفاه مادی و رسیدن به آزادی است. همچنین دشمن ما نسبت بهمبانی فکری خود غیرتمند است و هر کس این مبانی را نپذیرد با او به ستیز برمیخیزد، از امکانات غول آسای تکنولوژی یا ظرفیت تکنیکها در جهت القایافکار خود سود میجوید. این در شرایطی است که مثل گذشته در دنیا مرز وجودندارد و هیچ قدرتی نمیتواند بین ذهن افراد و واقعیت فاصله ایجاد کند.»
پیش از آنکه به ادامه بحث بپردازم باید بگویم که حتی اگر ما به اندازهغربیها هم نسبت به مبانی فکری خود غیرتمند بودیم، اگر چه شرایط امروز مابه مراتب بهتر از این میبود که اکنون هست، اما باز هم طرح این بحثهاضرور مینمود چرا که ما تا جواب این سؤالها را پیدا نکنیم و با یکدیگر بهاتفاق نظر نرسیم، هرگز نخواهیم توانست شیوه مقابله درستی برای مبارزه باغرب بیابیم.
خاتمی راست میگوید
گفتار وزیر محترم ارشاد کاملاً درست است؛ در این جهان بیمرز هیچ قدرتینمیتواند بین ذهن افراد و واقعیت فاصله ایجاد کند. اما مگر ما فقط ازهمین طریق است که میتوانیم به غایات دینی خویش دست یابیم؟ برای آنکه مردمبه دینداری رو کنند حتماً باید در ذهن خویش از واقعیت فاصله بگیرند؟ اینواقعیت خلاف فطرت بشر است و اگر ما حجابها را یک سو نهیم، خواهیم دید کهدعوت مردم به دینداری دعوتی است همسو با جذبهٔ فطرت... اگر چه طبع بدویبشر از آن اِعراض دارد. گویا وزیر محترم ارشاد اصل را براین قرار دادهاندکه اسلام فقط با دور کردن مردم از این واقعیت – یعنی عرف حیات غربی و غربزده – محقق میشود و حال که نمیتوان از این واقعیت فاصله گرفت، پس مااعتراض و انتقاد را هم کنار بگذاریم و همان طور که در برابر نشان دادنکُشتی و بکس و... تسلیم شدیم، همه آنچه را که دشمن میخواهد بر ما تحمیلکند بپذیریم.
در اینجا حداقل سه اشتباه روی داده است که من خود را ناچار از ذکرآنها میبینم، هر چند این احتمال نیز وجود دارد که مراد وزیر محترمارشاد همان مطلبی نبوده است که بنده از سخنان ایشان ادارک کردهام:
- حیات دینی کاملاً منطبق بر فطرت بشر است و ما هرگز نباید به اینتوّهم دچار شویم که تفکر ما در برابر تفکر متعارف غربی از جاذبیت کم تریبرخوردار است. البته همان طور که عرض کردم طبع اولیه بشر به عالم حسنزدیکتر است و بنابراین، به متعلّقات حواس ظاهری خویش بیشتر تمایل دارد.با این حال، جاذبیت حیات معنوی اگر چه وسعت کم تری دارد، اما از عمق وماندگاری بیش تری برخوردار است.
- دوستان ما در یک امر دیگر نیز دچار اشتباه شدهاند و آن این است کهعرف خاص و عام را با یکدیگر خلط کردهاند و این جماعت معدود و محدود اهلهیاهو را بدل از «مردم» گرفتهاند. این همان اشتباهی است که به نحویدیگر دوستان ما در تلویزیون نیز به آن گرفتار آمدهاند. «عرف خاصّ» جامعهما همان است که حیات خویش را در ارتباط با غرب یافته و اصلاً تصور دیگریاز زندگی، تاریخ، جامعه و یا انسان ندارد. روشنفکران به این عرف خاص تعلقدارند و البته باید اذعان داشت که نشریات کشور ما و رسانههای دیگر بیشتردر اختیار اینان است، چرا که تجربه تاریخی تشکل و تحزب، ژورنالیسم و غیرهرا از سر گذراندهاند و اکنون از ذخایر این تجربیات بهره میبرند.
اما تجربیات این یک دهه بعد از پیروزی انقلاب نشان داده است که این عرفخاص جز کفی بر رودخانه بیش نیست و تحولات تاریخی جامعه ما از جای دیگریرهبری میشود که مدخلیت روشنفکران در جریان آن، جز در برهه کوتاهی ازمشروطیت، واقعیت نیافته است.
عرف جامعه ما از اسلام سرچشمه گرفته است
عرف روشنفکری «عرف عامّ» جامعه ما نیست. عرف عامّ جامعه ما منشأ گرفتهاز شریعت اسلام است و از غرب جز تأثراتی ظاهری نمیپذیرد و بنابراین، حتیبعد از پنجاه سال حکومت پهلوی، مردم باز هم قدرت یافتند که انقلاب اسلامیرا به ثمر برسانند. هنوز هم چیزی تغییر نکرده است. امکان حضور مردم درتحولات این دهه دوم بعد از پیروزی انقلاب کمتر شده و اگر چه این معضلیبسیار بزرگ است، اما حضور بالقوه مردم هنوز هم در هر موقعیت دیگری که فطرتالناس در رابطه با ولایت تشخیص دهد میتواند به فعلیت برسد. عرف عام همچونرودخانهای در عمق جریان دارد، اما عرف خاص کفی است که میجوشد و سطح وظاهر را پوشانده است و اجازه نمیدهد که باطن آن یعنی رودخانه را ببینیم.هیاهوها نباید ما را به اشتباه بیندازد که هر چه هست و هر که هست هماینانند که در هفته نامهها و ماهنامهها و فصلنامهها قلم میزنند.
- اشتباه دیگر دوستان ما که ریشه در مرعوبیت آنها در برابر غرب داردآن است که آنها افق حرکت انقلاب و شرایط آماده جهانی را در این عصر احیایمعنویت و اضمحلال غرب نمیبینند و بالتَبع هرگز برای وصول به این غایتتلاش نمیکنند. دگراندیشان و روشنفکران سکولار باید آزاد باشند، اما رشد وبالندگی نسل انقلاب نیز مواظبت میخواهد. دولت جمهوری اسلامی حقیقتاً بهشعار آزادی مطبوعات، نویسندگان و هنرمندان پایبندی اعتقادی دارد، امادوستان خویش را از یاد برده است و اکنون مجموع سیاستهای نظام اسلامی کاررا به آنجا کشانده که نسل انقلاب در هنر و ادبیات احساس عدم امنیت وبیهودگی میکند.
دوستان ما توجه ندارند که واقعیت متعارف در جهت وصول به غایات ما دچارتحولاتی بنیادین شده است و اکنون تاریخ کره زمین آمادگی پذیرش یک انقلابجهانی را دارد. رادیوهای خارجی، ویدئو و حتی ماهواره نباید ما رابترسانند. مبارزه از این پس سختتر خواهد شد و به جای فرار از آن – و یافرار دادن مردم از آن – و پناه آوردن به شعار قلابی «نسل سوم» (۱) دربرابر نسل مضمحل دوم، که هر دو و بلکه هر سه مرعوب غرب و مُنهمِک (۲) درآن هستند، باید روی به مبارزه آورد، با این اطمینان قلبی که ما مبشّرهمان تفکر نجات بخشی هستیم که جهان امروز به آن نیازمند است و در انتظارآن بوده. نسل سوم هنر و ادبیات غرب زده با نسل دوم آن نه در تفکر و نه درقوالب تفاوت چندانی ندارد و آنچه که باید منظر امید انقلاب اسلامی را پُرکند نسلی است انقلابی و شریعتمدار که روی به هنر و ادبیات آورده است.
و البته ما نیز به این مشکل بزرگ توجه داریم که اسلام قرنها از صحنهحیات اجتماعی مردم دور بوده است و اکنون تا جوابهای مناسبی برای تدبیر وتقدیر مناسبات و معاملات امروز بیابد، سالها طول خواهد کشید. وزیر ارشادنیز نوشته است: «مشکل دیگر ما این است که اسلام قرنها از صحنه زندگی دوربوده است. ما در امور متعالی مثل عرفان و حکمت در اوج تعالی هستیم ولی درآن مواردی که به نظم اجتماعی و روابط بین انسانها برمی گردد، دچار خلأهستیم. این خلأ، خلأ تئوریک است. اسلام اصیل همواره به عنوان مبارز حضورداشته و خواهان تغییر شرایط بوده ولی در زمینه موارد اثباتی کار زیادیانجام نشده است. در این موارد با فقه سرو کار داریم. فقه نظم عملی رفتارفردی و جمعی را مشخص میکند. فقه مصطلح ما در این زمینهها دچار نقص است.فقه ما باید تحول پیدا کند تا با نیازهای ما متناسب شود...»
و البته همان طور که وزیر محترم ارشاد در جملات بعد گفته است، حضرتامام خمینی (س) نیز به این نقص در فقه مصطلح اذعان داشتند و خود در تمامزندگی در جهت جبران آن تلاش کردند. و بعد افزوده است: «هر کس که اینمشکلات را نادیده بگیرد و مشکل دیگر را اصل کند جامعه را از حل مشکلات بازمیدارد.»
فقه و روشنفکران
باید توجه داشت اشکالی که بر فقه مصطلح وارد است هرگز همان اشکالینیست که بعضی از روشنفکران بر آن نأکید میورزند. اشکال فقه یک نقص ذاتینیست و هر کس چنین بیندیشد اسلام را از توان تشکیل حکومت تهی میکند وتلاشهایش همه در جهت جدایی دین از سایر شئون و حیثیات وجود بشر قرارمیگیرد. این اشکال از آنجا منشأ گرفته که اسلام هرگز در قرون جدید تجربهحاکمیت سیاسی نداشته و اکنون که این ضرورت به طور کامل چهره نموده است،لاجرم از یک سو ابواب جدیدی برای جوابگویی به این مسائل مستحدثه در فقهگشوده خواهد شد و از سوی دیگر، تفکری که در آفتاب و سایه دین پرورش یافتهاست به مقابله با تفکراتی روی خواهد آورد که با اصل دین مخالفت میورزند.
نباید توقع داشت که مقابله با همه موانع و مشکلات – و مثلاً مقابله بانحلههای فلسفی معارض با دین – به دست فقه مصطلح و یا فقها انجام شود.نطفه علم کلام در یک چنین مقابلهای تاریخی بسته شده است، و اگر در نسبتفقه – به معنای مصطلح – با علم کلام بیندیشیم، خواهیم دید که معنای فقه وفقیه از معنای مصطلح خویش وسعت بیش تری خواهد یافت و به معنای تحت اللفظیفقه (۳) نزدیکتر خواهد شد. فقه در این معنای وسیعتر، علم کلام و حتیهمین علم کلام جدید را که حضرت آیت ا... مطهری (ره) بنیانگذار آن هستند دربر خواهد گرفت. ساده انگاری است اگر بخواهیم معرضه فکری این شیخ شهید رابا نحلههای فلسفی غرب در دفاع از ساحت دین و دینداری، از آن لحاظ که خارجاز حوزه مفهومی فقه مصطلح قرار دارد، بیارتباط با این بحث بدانیم. اسلامپاسخگوی تمام مسائل بشر است و میان امروز و دیروز در این معنا تفاوتی حاصلنمیآید. همواره در حوزه عرف خاص، این پاسخگویی با تفقه در دین – به معنایوسیع کلمه که علم کلام و بخشی از تاریخ فلسفه دوره اسلامی را نیز شاملمیشود – میسور و محقق گشته است و در حوزه عرف عام با تفقه به معنایمصطلح. ما که اسلام را پاسخگوی همه مسائل بشر میدانیم مقصودمان آن نیستکه پاسخگویی فقط از طریق فقه مصطلح انجام میگردد. حکمت احکام فقهی نیز نهآنچنان است که حتماً از طریق فقه مصطلح قابل استنباط باشد. حکمت معناییاعمّ از فلسفه دارد و میتواند محصول تفکر عقلی باشد، وقتی در نسبت باحضور دینی تحقق یابد. عقل میتواند در اتقطاع از وحی و در خدمت اهوای بشرو یا در نسبت با وحی، صورتهای مختلفی از تحقق و تعین پیدا کند. عقل نظریو عقل عملی نیز دو وجه مختلف از امر واحد هستند و عقل یک بار در مقام نظرو بار دیگر در مقام عمل تحقق مییابد؛ و عمل صورتی متنزل از نظر است.
بنابراین، خلاف آنچه وزیر محترم ارشاد فرمودهاند، خلأ مبتلابهِ مادرنظم اجتماعی و روابط بین انسانها، خلأ تئوریک نیست. اسلام در مقام نظرهیچ نقصی ندارد و نقص – هر چه هست – از آنجاست که تمدن امروز محصولفلسفهای منقطع از وحی است. از یک سو تمدن غرب محصول تفکری عقلی است که درذیل فلسفه یونان تحقق یافته است و از سوی دیگر، از لحاظ تاریخی این نخستینبار است که مواجههای نظری و عملی میان تفکر دینی ما و تمدن فلسفی غرب رویمیدهد و تا این مواجهه اتفاق نمیافتاد، حکمت نظری دین امکان نمییافت کهدر صورتی عملی تنزل یابد و پاسخگوی مسائل روز باشد.
کسانی که کتاب «بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی» را از متفکر شهید،استاد مطهری (ره) دیدهاند میتوانند در آن مصداق روشنی برای این امربیابند که چگونه حکمت نظری دین میتواند به معنای تحت اللفظی تفقه نزدیکشود. فی المثل، استاد شهید در این کتاب، سرمایه داری ماشینی را به مثابهموضوعی جدید در فقاهت و اجتهاد دیدهاند و نوشتهاند: «صرف توسعه و تغییرکمّی ماهیّت شیء را عوض نمیکند مادام که منجّر به تغییر کیفی نشود. بهعقیده ما مشخّصه اصلی سرمایه داری که آن را موضوع جدیدی از لحاظ فقه واجتهاد قرار میدهد دخالت ماشین است، ماشینیزم صرفاً توسعه آلت و ابزارتولید نیست، که انسان ابزار بهتری برای کاری که باید بکند پیدا کرده است،بلکه تکنیک و صنعت جدید علاوه بر بهتر کردن ابزارها، ماشین را جانشینانسان کرده است، ماشین مظهر فکر و اراده و نیروی انسان بما هُوَ انساناست... ماشین جانشین انسان است نه آلت و ابزار انسان، یک انسان مصنوعیاست.» (۴)
تحجر و تجدد؛ دو پرتگاه جهنمی
صاحب نظران میدانند که همین مبنایی که شهید مطهری اتخاذ کردهاندمیتواند جوابگوی بخش عظیمی از سؤالات جوامع امروز در مواجهه با ماشینباشد و لذا، دغدغه عدم تناسب آهنگ انقلاب با زمان – که به نظر میآیددغدغه اصلی وزیر ارشاد و بسیاری دیگر از مسئولان نظام اسلامی است- نبایدآنها را به این سمت براند که تنها راه حفظ انقلاب را در دور شدن مردم ازواقعیات ببینند و از سر رعب و دستپاچگی، تلاش اصلی خود را در این جهت قراردهند که اسلام را حامی ارزشها و دستاوردهای تمدن امروز نشان دهند و باصراحت بگویم، به جای اعتماد به نسل هنرمندی که از انقلاب جوشیدهاند و درجریان انقلاب پرورش یافتهاند، در مواجهه با روشنفکران ضدّ دین به اختراعنسلی دیگر – هر چند من درآوردی و بیریشه – بپردازند که در ضدیت با دین وانقلاب هیچ چیز از آن دو نسل دیگر کم ندارند.
تحجر و تجدد دو پرتگاه جهنمی هستند که در این سوی و آن سویِ صراط عدلدهان باز کردهاند: زاهدان متنسّک و عالمان متهتّک؛ آنان فلسفه و عرفان وشعر و موسیقی را تفکیرمی کنند و اینان فقه را از پاسخگویی به مسائل روزعاجز میدانند، و صراط عدل از میانه این دو پرتگاه و از بطن آن میگذرد.وزیر محترم ارشاداسلامی فقط به تحجر و عوام زدگی تاختهاند و از غرب زدگیو تجدد سخنی به میان نیاوردهاند. ایشان پس از ذکر این حقیقت که: «انقلابما آرمانهایی داشت که در شعارهایش متبلور بود. یک دین حقیقی به همانمیزان ماندگار است که قابل تحقق باشد. آرمان به خودی خود وجود ندارد بلکهما را به سمت اهداف میراند. زندگی ما نظم میخواهد. اگر آهنگ انقلابمتناسب با زمان نباشد دچار مشکل میشویم.» فرمودهاند: «شاید آسانترینراه را انسانهای سطحی مطرح میکنند، یعنی اینکه رقیب ما، اندیشه مخالفما، نباید اجازه حرف زدن داشته باشد و باید جلویش گرفته شود. اما واقعاًاین راه حل مشکل ما را حل میکند؟ ملاک سلیقه کی باید باشد؟... استراتژیفرهنگی یک نظام نمیتواند بر منع قرار گیرد. در طول تاریخ اسلام این گونهنبوده است. اندیشمندان اسلامی به استقبال اندیشههای دیگران میرفتند ولحظه به لحظه فرهنگ اسلامی را غنیتر میکردند».
بسیاری به صورت نادرست میپندارند که تنها مجاری انتقال افکارکانالهای رسمی است و نباید هیچ اندیشه مخالفی در قالب کتاب یا فیلم اجازهانتشار داشته باشد و این فکر شوخی است. امواج رادیویی امروز و امواجتصویری فردا این انتقال را امکانپذیر میسازد.
یک سوال از وزیر ارشاد
شکی نیست که استراتژی فرهنگی یک نظام نمیتواند بر منع قرار گیرد ومیزان آن را نیز خود وزیر ارشاد در سخنان خویش معین فرمودهاند: «درلیبرالترین حکومتها در جایی که علیه نظام توطئه میشود منع وجود دارد ودرک این توطئه بر اساس سلایق شخصی نیست و قانونمندی خاص خود را دارد.»
اما مسلّماً جای این سؤال وجود دارد که «آیا استراتژی فرهنگی نظامنمیتواند بر تقویت تلاشهایی ارتکاب یابد که در تفکر و غایات با او همسوو هماهنگ هستند؟»
مگر کسی از وزارت ارشاد خواسته است که استراتژی فرهنگی خود را بر منعقرار دهد؟ دوستان ما باید به یاد داشته باشند که اکنون حجاب سکوت و صبرهنگامی شکسته شده که اتمسفر فرهنگی در عرف خاص آنچنان مسموم و ناامن استکه هیچ مؤمنی احساس امنیت نمیکند. من با صراحت به مسئولان فرهنگی و هنریکشور اعلام میدارم که این دغدغه که فرزندان ما امروز و فردا در فضای کدامفرهنگ رشد خواهند یافت ما را به سختی به وحشت میاندازد.
از داهیانهترین سخنانی که وزیر ارشاد در این گفتوگو به زبانآوردهاند این است که: «ما معتقدیم که باید با تبادل اندیشه در افرادمدافع نظام مصونیت به وجود بیاوریم. لازمه این کار این است که جامعه باآرای مخالفین مواجه شود ولی این مواجهه باید کنترل شده باشد.»
اما واقعاً همین استراتژی است که به منصّه عمل در آمده است؟ آیا واقعاًدوستان ما در وزارت ارشاد آتمسفر فرهنگی جامعه را کنترل دارند؟ آیا لازمهاین مصونیت اجتماعی آن نیست که در کنار مواجهه جامعه با آرای مخالفین،تلاشهای دوستانه مؤید انقلاب و دینداری نیز تقویت شود؟ آیا لازمه مصونیتیافتن مدافعان انقلاب در مواجهه با آرای مخالفین آن است که ما آتمسفرفرهنگی جامعه را آن گونه که نسلهای جدید فرصت هدایت را از دست بدهند؟
ما نیز با تحجر مخالفیم، اما در عین حال میدانیم که تنها مرتجعین ومتحجرین نیستند که به نظام فرهنگی و هنری کشور اعتراض دارند. اگر وزارتفرهنگ و ارشاد اسلامی میخواهد که حصارهای جهل و خرافه و تحجر را بشکند وجامعه را از تفریط باز دارد، باید با تجددِ افراطی نیز مبارزه کند تا مردمرا از چالهای به چاه نیفکند... و البته باز هم صد هزار بار شکر که عرفعام از این کشاکش فارغ است و راه خویش را فطرتاً در نسبت با شریعت مییابد.
دشمنان ما میگویند: «مشکل امروز ما غرب زدگی نیست، عوام زدگی است.»